پیرزن بود ،حافظه اش یاری نمیکرد.
به زور این یه جمله رو حفظ کرده بود:"4رکعت نماز ظهر میخوانم ،بر من واجب ،قربه الی الله"
خیال می کرد باید نیت نماز رو به زبون بگه.
جوون بودم و جای نوه اش حساب میشدم.
بهش گفتم:همین که بدونید چه نمازی میخونید کافیه.
بی چون و چرا قبول کرد.بهش که برنخورد هیچ، حسابی هم تحویلم گرفت.
مثل اینکه کلی راحت شده بود!!!
توضیح المسایل امام خمینی (ره) مساله 947